آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله نقد سینما » تیر 1382 - شماره 40 (از صفحه 42 تا 47)
عنوان مقاله: ماتریکس به مثابه متافیزیک (6 صفحه)
نویسنده : دیوید چالمرز،
مترجم : ایمانیان، محمد
چکیده :
کلمات کلیدی :
نقد سینما » شماره 40 (صفحه 42)

ماتریکس به مثابه متافیزیک

*دیوید چالمرز

*محمد ایمانیان

این مقاله برای«بخش فلسفه»از وب‏سایت رسمی فیلم‏ «ماتریکس»نوشته شده است.بدین لحاظ قسمت عمده این‏ نوشته طوری تنظیم شده تا برای مخاطبی که دارای پیشینه‏ فکری درزمینه مسایل فلسفی نیست،قابل فهم باشد.در عین حال،نوشته حاضر تلاشی است جدی در مقام یک کار فلسفی که با مسایل محوری حوزه معرفت‏شناسی،متافیزیک‏ و فلسفه ذهن و زبان مرتبط است.

>1-مغزهایی در خمره

«ماتریکس»،روایتی از یک داستان فلسفی قدیمی را نمایش می‏دهد:مغز در یک خمره.مغزی جدا شده از بدن از آزمایشگاه دانشمندی خبیث و غوطه‏ور در درون خمره‏ای‏ حاوی محلولی مغذّی که برای ادامهء حیات مغز ضروری است.

دانشمند مزبور ترتیبی داده تا این مغز با یک رشته از داده‏های‏ ورودی(درونداد)مشابه آنچه یک مغز عادی متصل به بدن‏ به هنگام ادراک دریافت می‏کند،تحریک شود.بدین منظور مغز به یک ابررایانه مجهز به مکانیزم شبیه‏سازی جهان‏ متصل شده و در اصل این شبیه‏ساز 1 است که داده‏های‏ دریافتی مغز را تعیین می‏کند.پس از تولید داده‏های خروجی‏ توسط مغز،آنها به شبیه‏ساز بازخورد می‏شوند.حالت دورنی‏ این مغز،به رغم اینکه فاقد بدن است،درست شبیه‏سازوکار یک مغز عادی است.از منظر چنین مغزی،اشیا کاملا مشابه‏ آنچه نزد من و شما نمود می‏یابند،به نظر می‏رسند.

(تصویرتصویر) ظاهرا مغز داستان ما حسابی فریب خورده و همه‏ باورهایش درباره جهان کاذب است.درحالی‏که مغز واقعا فاقد بدن است،باورش به او می‏گوید که بدن دارد و با وجودی‏ که درون آزمایشگاهی تاریک اسیر دست دانشمندی خبیث‏ در خمره‏ای غوطه می‏خورد،بر این باور است که بیرون از منزل و زیر آسمان آبی در یک روز روشن قدم می‏زند.حتی‏ مکانی که او گمان می‏کند در آنجا حضور دارد واقعا مکان‏ دیگری است،ممکن است فکر کند در توسان است،درحالیکه‏ واقعا در جای دیگری است،مثلا در استرالیا و یا حتی در خارج‏ از جو زمین و در سیاره‏ای ناشناخته.

وضعیت نیو(کیانو ریوز)در ابتدای فیلم«ماتریکس» چیزی شبیه همین است.او فکر می‏کند در شهر ساکن است، موهایی تیره دارد،سال 1999 است و...اینکه بیرون از محل‏ کارش هوا حسابی آفتابی است.ولی حقیقت چیزی جز این‏ را نشان می‏دهد.او در فضا،درون کپسولی حاوی مواد مغذّی‏ لزج در انبوهی از سیمها و اتصالات الکترونیکی معلق است، زمان در حدود سال 2199 میلادی است و جهان به سبب‏ جنگی هولناک،تیره و تار گشته است.البته نباید از نظر دور داشت که بین موقعیت نیو و داستان مغز نیو همچنان در بدنش جای دارد و مکانیزم شبیه‏سازی جهان به جای مرد دانشمند،توسط ماشینهایی غول‏پیکر(که درواقع اندام‏ ماتریکس را تشکیل می‏دهند)کنترل می‏شود.با اینحال‏ جزییات اساسی هردو روایت(فیلم و داستان)بسیار به هم‏ شبیه است.درحقیقت می‏توان گفت نیو یک مغز در خمره‏ است.

اکنون بهتر است چنین بگوییم که ماتریکس(شبکه) مدلی مصنوعی از جهانی است که حاصل شبیه‏سازی رایانه‏ای‏ است.ماتریکس نمایش داده شده در فیلم نیز چنین شبکه‏ای‏ است.افرادی که در خمره یا به عبارت بهتر در ماتریکس قرار دارند دارای سیستمی ادراکی هستند که داده‏های ورودی را از ماتریکس دریافت و سپس داده‏های خروجی را به سوی آن‏ ارسال می‏کنند دیگر اینکه مغزها از همان ابتدا در حمزه قرار دارند،درست همانند نیو.می‏توان تصور کرد که یک ماتریکس‏ قادر به شبیه‏سازی تمام شرایط فیزیکی یک جهان است؛ درواقع قادر به شبیه‏سازی رفتار تمام ذرات عالم در گستره‏ فضا-زمان.هر موجود زندهء درون خمره با فرد متناظرش که‏ حاصل شبیه‏سازی است،مرتبط است.این اتصال به گونه‏ای‏ ترتیب داده شده تا هر زمان که شخص(فردی با ظاهر انسانی‏ در فضای ماتریکس)داده‏های حسی حاصل از شبیه‏سازی‏ را دریافت می‏کند،سیستم ادراکی مغز درون خمره نیز همان‏ داده‏های حسی را دریافت نماید و هنگامی که سیستم ادراکی‏ درون خمره داده‏های حرکتی را تولید می‏کند،داده‏های خروجی‏ متناظر با آن به اندامهای حرکتی بدن شخص شبیه‏سازی‏ شده انتقال می‏یابد.

فرض چنین احتمالی،یعنی امکان وجود ماتریکس، بی‏درنگ ما را به سوی این پرسش می‏کشاند که چگونه‏ می‏توانم بفهمم که من نیز اکنون در ماتریکس قرار ندارم؟ چرا که درنهایت می‏توان به وجود مغز در خمره‏ای متصل به‏ ماتریکس ایمان داشت که سازوکار آن به لحاظ ساختاری‏ درست مشابه مغز من است و به شکلی غیر قابل تمیز همان‏ تجربیاتی را که هم‏اکنون در من حضور دارند،در خود دارد. بدین ترتیب ظاهرا هیچ راهی نیست تا مرا نسبت به این‏ وضعیت که یک مغز در خمره نیستم،مطمئن سازد و به نظر می‏رسد راهی برای فهمیدن اینکه در یک ماتریکس قرار

نقد سینما » شماره 40 (صفحه 43)

ندارم،وجود ندارد.

حال اجازه دهید این انگاره را که من همواره در ماتریکس‏ بوده‏ام؛«فرضیه ماتریکس»بنامیم.درست نظیر آنچه گفته‏ شد،فرضیه ماتریکس به ما می‏گوید که من از همان ابتدا تا به این لحظه همواره در خمره بوده‏ام.گذشته از این،به سادگی‏ می‏توان دربارهء فرضیه ماتریکس قائل به این نکته باشیم که‏ ما هم در وضعیتی مشابه با وضعیت افراد درون ماتریکس‏ قرار گرفته‏ایم.فرضیه ماتریکس از آن دست فرضیه‏هایی‏ است که باید آنها را جدی تلقی کرد.همانگونه که نیک‏ بوسترام نیز اذعان دارد:«...این،امری غیرممکن نیست که‏ روزی در تاریخ،تکنولوژی به چنان تکامل و پیشرفتی دست‏ یابد که برای انسانها امکان خلق هرگونه شبیه‏سازی رایانه‏ای‏ از هر جهان ممکنی را میسر سازد.»اگر حق با بوسترام باشد، موجوداتی که در چنین شبکه‏ای وجود دارند بیش از موجوداتی‏ خواهند بود که در شبکه وجود ندارند.با این فرض می‏توان‏ چنین استنباط کرد که احتمال اینکه ما اکنون در یک ماتریکس‏ قرار داشته باشیم خیلی بیشتر از آن قرار نداشتن‏مان است. خواه این استدلال درست باشد یا غلط،قطعا ما قادر نخواهیم‏ بود یقین حاصل کنیم که هم‏اکنون در یک ماتریکس قرار نداریم.

قائل شدن به چنین فرضیه‏ای،پیامدهایی جدی نیز به‏ دنبال خواهد داشت.گویی بدل من در خمره،حسابی‏ فریب‏خورده است.او گمان می‏کند هم‏اکنون در توسان پشت‏ میزی نشسته و مشغول نوشتن یک مقاله است،همینطور به‏ وجود اعضا و جوارح بدن خود باور دارد.ولی ظاهرا تمام این‏ باورها کاذب‏اند.در مورد من نیز چنین است،اگر من هم یک‏ مغز در خمره باشم باید تمام باورهایم هم کاذب باشند.اگر در خمره باشم،آنگاه نمی‏دانم در توسان پشت میزی نشسته‏ و مشغول نوشتن یک مقاله‏ام یا اینکه دارای بدن هستم. فرضیهء ماتریکس تقریبا همه آنچه من به عنوان اموری یقینی‏ پذیرفته‏ام و ادعا می‏کنم به آنها علم دارم را تهدید می‏کند و به نظر فرضیه‏ای شک‏گرایانه می‏آید.فرضیه‏ای که اگر واقعیت داشته باشد تقریبا کل نظام باورهای مرا ابطال خواهد کرد.

در جایی که پای یک چنین فرضیه شک‏گرایانه‏ای در میان باشد،به نظر هیچ‏یک از باورهای ما شناختی حقیقتی‏ و خالص به شمار نخواهد آمد.اگرچه باورها می‏توانند صادق‏ باشند-امکان دارد من آدم خوش‏شانسی بوده باشم که در خمره قرار ندارد-ولی با این حال قادر به نفی و طرد احتمال‏ کاذب بودن آنها نیستم.بدین ترتیب یک فرضیه شک‏گرایانه‏ درنهایت به شکاکیت در باب همهء باورها منجر می‏شود؛من‏ چیزهایی را باور دارم که چیزی دربارهء آنها نمی‏دانم.در مجموع‏ می‏توانیم استدلال خود را چنین صورت‏بندی کنیم:من‏ نمی‏دانم که در یک ماتریکس نیستم.اگر باشم،احتمال دارد که در توسان نباشم.بنابراین اگر ندانم که در یک ماتریکس‏ هستم یا نه،آنگاه نمی‏دانم که در توسان هستم.چنین‏ استدلالی درباره هر امر دیگری که گمان می‏کنیم درباره عالم‏ خارج می‏دانیم،قابل طرح است.

>2-بازنگری زندگی درون خمره

این روشی متعارف جهت پرداختن به سناریوی خمره‏ است.ظاهرا چنین نگرشی به تأیید سازندگان فیلم«ماتریکس» هم رسیده است.بر روی جعبه دی.وی.دی این فیلم جملات‏ زیر به چشم می‏خورد:

ادراک:دنیای هرروزهء ما دنیایی واقعی است. واقعیت:آن دنیا حقه‏ای بیش نیست،هزارتویی درهم تنیده‏ از نیرنگ و فریب آن هم توسط ماشینهایی که ما را به کنترل‏ خود درآورده‏اند.

به گمان من این دیدگاه کاملا هم صحیح نیست و حتی‏ اگر در یک ماتریکس هم باشم،جهان من همچنان کامل‏ واقعی است.یک مغز در خمره کاملا فریب‏نخورده است‏ (دست‏کم اگر همواره در خمره بوده باشد).نمی‏توان گفت‏ تمام باورهای نیو دربارهء جهان باورهایی سراسر دروغند. به‏عکس،موجودات درون خمره دربارهء جهان خود عمدتا باورهایی درست دارند.در این صورت،فرضیهء ماتریکس‏ فرضیه‏ای شک‏گرایانه نخواهد بود و احتمال وجود آن،همهء آنچه را که فکر می‏کنیم می‏دانیم،تضعیف نمی‏کند.

پیش از این نیز فلاسفه قابل به چنین نگره‏ای بودند جرج برکلی فیلسوف ایرلندی قرن هجدهم عقیده دارد که‏ درواقع نمود همان واقعیت است.گفته مورفیوس را به یاد بیاوریم:واقعی یعنی چه؟تعریف تو از واقعیت چگونه است؟ اگر منظور تو آن چیزهایی است که می‏توانی لمس کنی، ببویی،بشنوی،بچشی و ببینی آنگاه واقعیت چیزی نیست‏ مگر علایمی الکتریکی که به وسیلهء مغز تو تفسیر می‏شوند. اگر اینگونه باشد،آنگاه جهانی که به ادراک موجودات درون‏ خمره درآمده جهانی کاملا واقعی است:آنها همهء این نمودها را با خود دارند و نمود هم همان امر واقعی است.بنابراین با چنین رویکردی حتی موجودات درون خمره هم دارای باورهایی‏ صادق دربارهء جهان هستند.اخیرا-هرچند با دلایلی بکلی‏ متفاوت-خود را درمعرض قبولی نتایجی مشابه یافتم.من‏ قادر به پذیرش این عقیده که نمود می‏تواند واقعیتی قابل باور باشد نیستم و به همین دلیل بر استدلال برکلی صحه‏ نمی‏گذارم.ازطرفی تا این اواخر،برایم کاملا بدیهی می‏نمود که مغزهای در خمره به‏طور گسترده‏ای قائل به باورهایی‏ تماما کاذبند.با این حال اکنون فکر می‏کنم با یک سلسله‏ استدلال می‏توان نشان داد که این عقیده صحیح نیست.

من هنوز بر این اندیشه‏ام که ما قادر به طرد فرضیه«من‏ در یک ماتریکس قرار دارم»نیستیم.لیکن به نظر می‏رسد حتی اگر در یک ماتریکس قرار داشته باشم،باز هم همچنان‏ در توسان هستم و درحالی‏که پشت میز خود نشسته‏ام‏ مشغول تحریر یک مقاله‏ام و...بنابراین،این فرضیه که من‏ درون ماتریکس قرار گرفته‏ام فرضیه‏ای شک‏گرایانه نیست. برای نیو هم چیزی شبیه همین امر روی می‏دهد.در ابتدای‏ فیلم،اگر با خود فکر می‏کند.«من موهایی پرپشت و سیاه‏ دارم»یا اینکه:«بیرون هوا آفتابی است»،حق با اوست؛او درست فکر می‏کند.درمورد مغز در خمره نیز قضیه به همین‏ شکل است.اگر مغز در خمره فکر می‏کند دارای بدن است، درواقع درست فکر می‏کند.این نگرش در ابتدا ممکن است‏ کاملا غیرشهودی بنماید.همچنانکه در ابتدا برای خود من‏ هم اینگونه بود.به همین دلیل اکنون به صورت‏بندی‏ استدلالی می‏پردازم که درستی‏اش برایم آشکار است.

>3-فرضیه متافیزیکی(ما بعد الطبیعی)

اکنون بر آنم تا با استدلالی نشان بدهم که فرضیهء«مغز در خمره»نه فرضیه‏ای شک‏گرایانه،بلکه یک فرضیه‏ متافیزیکی است.به عبارت دقیقتر فرضیه‏ای است دربارهء سرشت اصلی واقعیت.

درحالی‏که فیزیک به فرایندهای میکروسکپی به عنوان‏ زیربنای واقعیتهای ماکروسکپی می‏پردازد،توجه متافیزیک‏ به ذات بنیادین واقعیت معطوف است.یک فرضیه متافیزیکی‏ باید از واقعیتی که سنگ بنای خود فیزیک بر آن نهاده شده، سخن بگوید و یا اینکه به سرشت اذهان ما و آفرینش جهان‏ بپردازد.به گمان من«فرضیه ماتریکس»باید طوری لحاظ شود تا در مقام یک فرضیهء متافیزیکی هرسه رکن یاد شده‏ را در خود داشته باشد.یعنی باید دربارهء واقعیت زیربنایی

نقد سینما » شماره 40 (صفحه 44)

فیزیک،طبیعت اذهان ما و نحوهء آفرینش جهان سخن بگوید. به ویژه اینکه،گمان می‏کنم«فرضیه ماتریکس»با تعبیری‏ که ذیلا در قالب یک فرضیهء متافیزیکی سه جزئی ارائه‏ می‏کنم هم‏تراز است.اولا فرایندهای فیزیکی بنیانی رایانه‏ای‏ دارند.دوم اینکه دستگاه ادراکی ما با آنکه از فرایندهای مادی‏ جداست،با آنها در تعامل است و سوم اینکه واقعیت مادی‏ توسط موجود یا موجوداتی خارج از فضا/زمان عالم جسمانی‏ آفریده شده است.مهمتر از همه اینکه هیچ چیز دربارهء این‏ فرضیهء متافیزیکی شکاکانه نیست.فرضیهء حاضر،با وجودی‏ که به فرایندهای زیربنایی واقعیت معمول می‏پردازد،لیکن‏ در باب اینکه چنین واقعیتی وجود ندارد هیچ حکم ایجابی‏ صادر نمی‏کند.ما همچنان دارای بدن هستیم و هنوز میزها و صندلیها و دیگر اشیا پیرامون ما حضور دارند.فقط ذات‏ اصلی آنها با آنچه به اندیشهء ما درمی‏آید کمی متفاوت است.

بدین ترتیب فرضیه متافیزیکی هم‏تراز فرضیه‏های‏ فیزیکی مانند فرضیه مکانیک کوانتم قرار خواهد گرفت.چرا که هم فرضیهء فیزیکی و هم متافیزیکی هردو از فراگردهای‏ زیرساختی اشیا عالم همچون میزها و صندلیها و...سخن‏ می‏گویند.این فرضیه‏ها درباره اینکه هیچ صندلی یا میز یا فلان شیئی وجود ندارد،حکم ضروری صادر نمی‏کنند،بلکه‏ فقط تا اندازه‏ای به بررسی ماهیت میزها و صندلیها در عالم‏ واقعی می‏پردازند.

اکنون می‏خواهم با معرفی سه قسمت این فرضیه‏ متافیزیکی بطور جداگانه به طرح مسئله بپردازم و نشان دهم‏ که هرسه جزء این فرضیه سازگار است و نمی‏تواند به‏طور قاطع کنار گذاشته شود.دیگر اینکه هیچ‏کدام از آنها فرضیه‏ای‏ شک‏گرایانه نیست.حتی با فرض صادق بودن آنها،عمدهء باورهایمان همچنان معتبر باقی خواهند ماند.به طریق مشابه‏ می‏توان نشان داد که مجموعه‏ای مرکب از هرسه فرضیهء مزبور نیز دارای همین ویژگی است.پس از آن خواهیم دید که«فرضیه ماتریکس»همسنگ این فرضیه سه قسمتی‏ است.

>الف-فرضیه آفرینش

فرضیهء آفرینش می‏گوید:فضا-زمان جهان مادی و محتوای آن توسط موجود یا موجوداتی خارج از آن آفریده‏ شده است.

(تصویرتصویر) این فرضیه برای ما آشناست.بسیاری از مردم در سطح‏ جامعه یا حتی در سطح جهان به روایت دیگری از آن معتقدند. اگر کسی ایمان داشته باشد که جهان مخلوق خدایی خارج‏ از گسترهء فضا-زمان عالم جسمانی است،آنگاه می‏توان گفت‏ چنین فردی به فرضیهء آفرینش اعتقاد دارد.گرچه برای‏ پذیرفتن این فرضیه نیازی به قائل شدن به مفهوم خداوند نداریم،چرا که ممکن است جهان ما به وسیلهء موجوداتی‏ معمولی«در یک عالم بالاتر از عالم ما»و با بکارگیری آخرین‏ فن‏آوریهای ساخت جهان،خلق شده باشد.اگر چنین باشد، آنگاه فرضیه آفرینش معتبر خواهد بود.

من به اینکه فرضیهء آفرینش فرضیه‏ای صادق است یا نه،آگاهی ندارم.اما مسلم است که از کاذب بودن آن نیز بی‏اطلاعم.روشن است که این فرضیه،فرضیه‏ای سازگار است،و من نمی‏توانم آن را قاطعانه کنار بگذارم.فرضیهء آفرینش،فرضیه‏ای شک‏گرایانه نیست.حتی با فرض درستی‏ آن،باز هم اکثر باورهای معمول ما صادق خواهند بود.من‏ همچنین دارای دست و پا و بدن هستم،و در توسان مشغول‏ نوشتن مقاله‏ای دربارهء...شاید تعداد کمی از باورهایم دروغ‏ از آب درآیند:مثلا اگر ملحد باشم یا باور کنم همه واقعیت‏ عالم با انفجار بزرگ 2 آغاز شده است.با این حال اکثر باورهای‏ روزمره من دربارهء جهان خارج دست‏نخورده و مصون از خطا باقی خواهد ماند.

>ب-فرضیه رایانه‏ای

این فرضیه می‏گوید فرایندهای فیزیک ذرات خرد در سرتاسر فضا-زمان بر شالوده فرایندهای رایانه‏ای استوار است‏ (تصویرتصویر) و مدعی است فیزیک آنچنان که ما گمان می‏کنیم،سطح‏ بنیادین واقعیت نیست.همانگونه که فرایندهای شیمیایی‏ اساس فرایندهای زیست‏شناختی را تشکیل می‏دهند و فرایندهای فیزیک ذرات خردپایه فرایندهای شیمیایی محسوب‏ می‏شوند،فرایندهای فیزیک ذرات خرد نیز بر بنیان چیز دیگری قوام یافته‏اند.در یک سطح پایین‏تر از سطح کوارکها، الکترونها و پروتونها سطح دیگری به نام بیتها وجود دارد.این‏ بیتها تحت فرمان یک الگوریتم رایانه‏ای قرار دارند و در سطحی بالاتر فرایندهایی را موجب می‏شوند که ما از آنها با مفاهیمی ازقبیل ذرات بنیادی،نیروها،میدانها و...نام می‏بریم.

البته فرضیه رایانه‏ای به اندازه فرضیه آفرینش مورد اعتقاد عموم نیست.اما با این همه بسیاری آن را جدی تلقی‏ می‏کنند.شاید معروفترین این افراد فریدکین باشد که جهان‏ را اساسا نوعی رایانه تلقی می‏کند.در این اواخر هم استفان‏ ولفرام در کتاب معروف خود یعنی«نوع جدیدی از علم به‏ ایده‏ای دست می‏یازد ناظر بر اینکه در سطح بنیادین این‏ امکان وجود دارد که واقعیت عالم مادی،نوعی ماشین سلولی‏ حاصل بر همکنش بیتهایی تابع قوانین بسیار ساده باشد. برخی از فیزیکدانها هم به بررسی این احتمال پرداخته‏اند که‏ قوانین فیزیک می‏تواند به شیوه‏ای رایانه‏ای صورت‏بندی شود و یا به عنوان ماحصل منقح اصول محاسباتی لحاظ گردد. ممکن است این نگرانی پیش بیاید که بیتها به تنهایی چگونه‏ قادر به سامان دادن پایه‏ای‏ترین سطح واقعیت‏اند.یک بیت‏ در منطق دوارزشی فقط می‏تواند یکی از دو مقدار صفر یا یک‏ را اختیار کند و البته به نظر نمی‏رسد که واقعیت موجود صرفا از صفر و یک‏ها به وجود آمده باشد.یا اینکه شاید یک بیت‏ صرفا اختلافی است میان دو حالت پایه که بعید به نظر می‏رسد واقعیت،حاصل چنین اختلافهای محضی باشد.چرا که بیتها کمابیش توسط حالات پایه‏ای بیشتری به عمل‏ واداشته می‏شوند،مثل اختلاف ولتاژهای موجود در یک رایانه.

نمی‏دانم آیا این ایراد به بحث وارد است یا نه.گمان‏ نمی‏کنم وجود جهانی که صرفا از یک سری بیتها تشکیل‏ شده است بکلی نامحتمل باشد.البته این مسئله درحال

نقد سینما » شماره 40 (صفحه 45)

حاضر موضوع بحث ما نیست.می‏توان تصور کرد که حتی‏ سطح رایانه‏ای عالم واقع نیز به نوبه خود برپایه سطح بنیادی‏ دیگری بنا شده و باعث تحقق فرایندهای رایانه‏ای گردد. اینکه سطح پایه فراتر از سطح رایانه‏ای عالم چه ماهیتی دارد، بحث دیگری است.

مهم این است که فرایندهای فیزیک ذرات خرد برپایه‏ فرایندهای رایانه‏ای بنا شده‏اند که خود دارای زیربنایی دیگر از فرایندهای اساسی‏تری هستند.من از این پس فرضیهء رایانه‏ای را آنچنان که بیان شد لحاظ خواهم کرد.نمی‏دانم‏ آیا فرضیهء رایانه‏ای فرضیه‏ای معتبر است یا نه.اما به همان‏ قطعیت هم نمی‏دانم که دروغین باشد یا صادق.فرضیه مزبور گرچه به وجهی کاملا نظری بیان شده،اما فرضیه‏ای سازگار و منسجم است و من قاطعانه قادر به کنار گذاشتن آن نیستم. این فرضیه به هیچ وجه شک‏گرایانه نیست.حتی اگر درست‏ هم باشد،باز همچنان الکترونها و پروتونها همانند مولکولها خواهند بود و از اجزای اساسی‏تر دیگری قوام یافته‏اند که همچنان وجود خواهند داشت.متناظرا،اگر فرضیه‏ای رایانه‏ای‏ فرضیه‏ای معتبر باشد،باز هم واقعیت ماکروسکپی مانند میزها و صندلیها و اشیای اطراف ما هنوز وجود خواهند داشت.

تنها چیزی که به وضوح پیداست اینکه واقعیت زیرساختی‏ عالم با آنچه تا به حال می‏انگاشتیم کمی تفاوت دارد.

چنین وضعیتی با مکانیک کوانتمی پلانک یا فیزیک‏ نسبیتی اینشتین قابل قیاس است.این قبیل فرضیه‏ها ما را به بازنگری در بعضی باورهای متافیزیکی درباره جهان خارج‏ وامی‏دارند:ازجمله باورهای سنتی در باب ذرات فیزیکی و مطلق بودن فضا و زمان نیوتنی.اما با این حال،عمدهء باورهای‏ معمول ما از گزند آسیب این فرضیه‏ها در امان خواهند ماند. به همین خاطر،قبول فرضیه رایانه‏ای گرچه ممکن است ما را به تجدید نظر در ساختار نظام باورهای متافیزیکی ازقبیل‏ بنیادی بودن ذرات ریز مثل الکترون و پروتون وادارد،لیکن‏ بسیاری از باورهایمان همچنان بدون تغییر باقی خواهند ماند.

>ج-فرضیه ذهن-بدن

بنابراین فرضیه ذهن من توسط فرایندهایی خارج از فضا-زمان عالم جسمانی قوام یافته،بطوریکه قادر است‏ داده‏های ادراکی لازم را از این عالم دریافت و پس از پردازش‏ به سوی آن ارسال نماید.

(تصویرتصویر) فرضیه ذهن-بدن هم برای ما کاملا آشناست و تقریبا همه ما بدان ایمان داریم.رنه دکارت معتقد بود ما دارای‏ اذهانی غیرجسمانی هستیم که با بدنهایمان در تعامل است‏ (اشاره به دوگانه‏انگاری دکارت).البته امروزه این انگاره‏ نسبت به روزگار دکارت از اقبال کمتری برخوردار است،لیکن‏ هنوز بسیاری به آن معتقدند.چه فرضیه ذهن-بدن را صادق‏ بدانیم چه کاذب،سازگاری و انسجام آن قطعی است.حتی‏ اگر دانش امروزی درصدد دروغ جلوه دادن آن باشد،باز هم‏ می‏بینیم که قادر نیستیم آن را قاطعانه رد کنیم.فرضیه ذهن‏ -بدن از گروه فرضیه‏های شک‏گرایانه نیست.حتی اگر ذهن‏ من در جایی خارج از ساختار فضا-زمان عالم جسمانی واقع‏ باشد،باز هم دارای بدن هستم و هنوز در توسان پشت میز خود مشغول نوشتن مقاله‏ام و...پذیرش چنین فرضیه‏ای‏ درنهایت می‏تواند ما را به بازنگری در برخی از باورهایمان‏ درباره اذهان خود وادارد و نه بیشتر.باورهای روزمرهء ما از جهان خارج همچنان دست‏نخورده باقی خواهد ماند.

>د-فرضیه متافیزیکی

اکنون زمان آن رسیده که هرسه فرضیه را درهم ادغام‏ کنیم.در ابتدا می‏توانیم فرضیهء ترکیبی را اینگونه لحاظ نماییم‏ که عالم مادی و محتوای آن توسط موجوداتی خارج از عالم‏ خلق و فرایندهای فیزیک ذرات خرد برپایهء فرایندهای رایانه‏ای‏ بنا شده‏اند و اذهان ما با اینکه بیرون از قلمرو عالم جسمانی‏ قرار گرفته،با آن در تعامل است.فرضیه ترکیبی حاصل، فرضیه‏ای سازگار و منسجم است،همانطور که تک‏تک‏ فرضیه‏های جزئی اینگونه بودند.به همین خاطر نمی‏توان‏ آن را با قاطعیت کنار نهاد.همچنین می‏توان گفت که فرضیهء اخیر همچون اجزای آن فرضیه‏ای شک‏گرایانه نیست،چرا که پذیرش آن گرچه ما را به بازنگری در بعضی باورهایمان‏ سوق می‏دهد،لیکن بسیاری از باورهای ما را دست‏نخورده‏ باقی می‏گذارد.

نهایتا،می‏توانیم«نظریه ماتریکس»موردنظر را فرضیه‏ای‏ بدانیم که حاصل ترکیب این سه جزء است:فرضیه آفرینش، فرضیه رایانه‏ای و فرضیه ذهن-بدن.این انگارهء اخیر ادعای‏ دیگری نیز به دنبال دارد و آن اینکه فرایندهای رایانه‏ای که‏ مقوم عالم جسمانی‏اند،مانند یک ساختار شبیه‏سازی رایانه‏ای‏ توسط موجوداتی آفریده شده‏اند.همینطور ارایه تعبیر دیگری‏ دربارهء فرضیهء متافیزیکی جهت روشن شدن بحث خالی از فایده نیست و آن اینکه فرایندهای رایانه‏ای مقوّم عالم مادی، بخشی از همان قلمروی هستند که خالقان جهان و سیستمهای‏ ادراکی همواره در آن حضور داشته و دارند.(البته این توضیح‏ تکمیلی برای بحثی که از این پس خواهیم داشت مطلقا ضروری نیست،اما با عمدهء تلقی ما از فرضیه ماتریکس‏ همخوانی دارد).

(تصویرتصویر) «فرضیه متافیزیکی»اخیر گونهء نسبتا خاصی از فرضیهء ترکیبی است،از این حیث که ارتباطات موجود میان اجزای‏ گوناگون در آن لحاظ شده است.لازم به تکرار است که‏ «فرضیهء متافیزیکی»فرضیه‏ای سازگار و منسجم است و بطور قطعی قابل طرد و ردّ نیست.همچنین این فرضیه از جنس فرضیه‏های شک‏گرایانه هم نیست و به همین خاطر پذیرش آن عمده باورهای معمول ما را همچنان دست‏نخورده‏ و صادق باقی خواهد گذارد.

>4-«فرضیهء ماتریکس»به مثابهء یک فرضیهء متافیزیکی

بهتر است یکبار دیگر فرضیهء ماتریکس را مرور کنیم: من مجهز به نوعی دستگاه ادراکی هستم(و بوده‏ام)که قادر است داده‏های ورودی را از یک سیستم مصنوعی شبیه‏ساز رایانه‏ای دریافت کرده و پس از پردازش،داده‏های خروجی را به آن ارسال نماید.اکنون با نوعی استدلال نشان خواهم داد که فرضیهء ماتریکس هم‏ارز«فرضیهء متافیزیکی»اخیر است. بدین معنی که اگر فرضیهء متافیزیکی را بپذیریم،ناچار به‏ قبول فرضیهء ماتریکس خواهیم بود و بالعکس.به این ترتیب، هردو فرضیه مستلزم یکدیگرند و قبول یکی از آنها پذیرش‏ دیگری را بدنبال خواهد داشت.

نقد سینما » شماره 40 (صفحه 46)

ابتدا جهت اول قضیه دوشرطی را دنبال می‏کنیم؛یعنی از فرضیهء متافیزیکی به سمت فرضیه ماتریکس.فرضیهء ذهن‏ -بدن ایجاب می‏کند که من به یک دستگاه ادراکی منفرد مجهز باشم که قادر است داده‏های ورودی را از فرایندهای‏ موجود در ظرف عالم جسمانی دریافت و داده‏های خروجی را پس از پردازش به سوی آن ارسال نماید،به همراه فرضیهء رایانه‏ای که می‏گوید دستگاه ادراکی من داده‏های ورودی را از فرایندهای رایانه‏ای تشکیل‏دهنده اساس ساختار عالم‏ جسمانی دریافت کرده و داده‏های خروجی را به آن ارسال‏ نماید.فرضیهء آفرینش نیز(همراه با دیگر اجزای باقیماندهء انگارهء متافیزیکی)متضمن آن است که این فرایندها به نوبهء خود ساختاری مصنوعی جهت شبیه‏سازی جهان را ایجاد می‏نمایند.

درنتیجه،من به دستگاهی ادراکی مجزایی تجهیز شده‏ام‏ که قادربه‏دریافت داده‏ها ورودی از یک شبیه‏ساز رایانه‏ای‏ با قابلیت شبیه‏سازی جهان و متعاقب آن ارسال داده‏های‏ خروجی است و این درست همان فرضیهء ماتریکس است. بنابراین فرضیهء متافیزیکی متضمن فرضیهء ماتریکس خواهد بود.

جهت دیگر قضیهء دو شرطی مزبور به ذهن نزدیکتر است. به زبان ساده می‏توان گفت که اگر فرضیهء ماتریکس را بپذیریم،آنچه زیربنای واقعیت پدیدار را تشکیل می‏دهد همان‏ چیزی است که فرضیهء متافیزیکی آن را تصریح می‏کند.بر این اساس قلمرویی وجود دارد شامل دستگاه ادراکی من که‏ با یک شبیه‏ساز رایانه‏ای مجهز به برنامهء شبیه‏سازی جهان‏ مادی خلق شده توسط موجودات متعلق به همین قلمرو،در تعامل است.اگر کسی این قضیه را بپذیرد،لاجرم باید فرضیهء آفرینش،فرضیه رایانه‏ای،فرضیه ذهن-بدن و تمامی نسبت‏ مرتبط میان آنها را نیز بپذیرد.تصویر زیر به وضوح بیشتر استدلال کمک می‏کند.در اینجا می‏توان تصویر جهانی را مشاهده نمود که با فرضیهء ماتریکس مطابقت دارد.

(تصویرتصویر) در سطح بنیادین،این تصویر از جهان مشابه آن تصویری‏ است که در بالا از فرضیهء متافیزیکی ارایه دادیم.بنابراین اگر کسی به جهانی مطابق با فرضیهء ماتریکس قائل باشد ناگزیر به پذیرش جهانی است که با فرضیهء متافیزیکی نیز مطابقت‏ می‏کند.

ناگفته پیداست که ایرادات گوناگونی بر این تقریر وارد است.به عنوان مثال شخصی ممکن است اعتراض کند که‏ فرضیهء ماتریکس متضمن وجود یک شبیه‏سازی رایانه‏ای از فرایندهایی است که در عالم مادی جریان دارد،اما(برخلاف‏ فرضیهء متافیزیکی)متضمن این نیست که خود فرایندهای‏ فیزیکی باید وجود داشته باشند.من در قسمتهای بعدی به‏ طرح این اعتراضات خواهم پرداخت.اما اکنون گمان می‏کنم‏ یک اهرم قدرتمند در دست داریم تا نشان دهیم که فرضیهء ماتریکس مستلزم یک فرضیهء متافیزیکی است و بالعکس.

>زندگی در ماتریکس

اگر آنچه گفته شد درست باشد،دیگر فرضیهء ماتریکس، فرضیه‏ای شک‏گرایانه نیست و پذیرش آن به منزلهء این است‏ که ما دیگر نباید به عدم وجود جهان خارج،نداشتن بدن، نبودن میز و صندلی‏ها و دیگر اشیای اطراف خودمان استنتاج‏ کنیم.با اینحال،باید اینگونه نتیجه بگیریم که جهان مادی‏ برپایه ساختارهایی رایانه‏ای که در زیر لایهء فیزیک ذرات‏ خرد قرار دارند بنا شده است.میزها و صندلیها و دیگر اشیا به‏ همراه بدنهای ما همچنان وجود دارند و تمام اینها اساسا از بیت‏ها و آنچه شالودهء بیت‏ها را تشکیل می‏دهد،ساخته‏ شده‏اند.

این جهان با اینکه به دست موجودات دیگری خلق شده، همچنان واقعی است.ذهن من از فرایندهای فیزیکی عالم‏ مادی جدا و در عین حال با آن در حال برهمکنش است. هرچند ممکن است ذهن من مخلوق این موجودات و دارای‏ ساختاری از جنس بیت‏ها نباشد،اما همچنان با بیت‏ها در تعامل است.نتیجه به دست آمده تصویری پیچیده است از سرشت بنیادین واقعیت.تصویری به غایت عجیب و شگفت‏انگیز،اما در عین حال از جهانی سرزنده و پرنشاط. جان کلام اینکه اگر در ماتریکس هستیم بهتر است بپذیریم‏ جهان ما همین است!

می‏توان فرضیهء ماتریکس را به مثابه داستان پیدایش‏ در عصر اطلاعات فرض کرد.با این حساب دیگر جهان مادی‏ ضرورتا مخلوق خدایان نخواهد بود.زیربنای این جهان مادی‏ را خالقان آن با محقق ساختن یک ساختار عظیم رایانه‏ای به‏ وجود آورده‏اند و اذهان ما با اینکه ذاتی مستقل دارند و بیرون‏ از این جهان استقرار یافته‏اند،با ساختار آن در حال برهمکنش‏ هستند.

اینجا نیز مسایلی شبیه آنچه در داستان آفرینش به پیش‏ کشیده می‏شود،خودنمایی می‏کند.جهان در چه زمانی بوجود آمده است؟پاسخ دقیق این است که جهان اصلا در محدوده‏ زمانی عالم ما خلق نشده است.تاریخ از چه زمانی آغاز شد؟ باتوجه به بررسی فسیلهای کشف شده،خالقان جهان شاید شبیه‏سازی را از سال 4004 پیش از میلاد(یا 1999 میلادی) آغاز کرده باشند،اما ساده‏تر این بود که شبیه‏سازی را از زمان‏ انفجار بزرگ آغاز کنند و بگذارند همه‏چیز سیر طبیعی خود را طی کند.آغاز حیات اذهان غیرمادی ما از چه زمانی بوده‏ است؟این زمان بسته به اینکه دستگاههای ادراکی درون‏ خمره چه وقت به سیستم شبیه‏ساز متصل شده باشند،فرق‏ می‏کند(شاید از دوران جنینی در ماتریکس و یا شاید به هنگام‏ تولد).آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟این بستگی دارد به اینکه به هنگام مرگ بدنهای شبیه‏سازی شده،چه اتفاقی‏ برای دستگاههای ادراکی درون خمره بیفتد.ذهن و بدن‏ چگونه باهم در تعامل‏اند؟با زنجیره‏ای علّی که بیرون از قلمرو جهان مادی واقع است.

حتی اگر در یک ماتریکس هم نباشیم،باز می‏توانیم‏ گونه‏ای از این استدلال را برای گروه دیگری از موجودات که‏ در یک ماتریکس جای گرفته‏اند تعمیم بدهیم.اگر آنها به‏ وضعیت خود پی ببرند و حتی بپذیرند که در یک ماتریکس‏ قرار دارند،باز هم نباید باورهای متعارف خود را نسبت به‏ جهان خارج انکار کنند و نهایتا باید به بازنگری در باورهای‏شان‏ درباره سرشت اصلی جهان بپردازند:باید بپذیرند که اعیان‏ خارجی از بیتها ساخته شده‏اند و...این موجودات کاملا فریب‏ نخورده‏اند،چرا که بسیاری از باورهای متعارف آنها درباره‏ جهان واقعیت دارد.

لازم است به برخی قیود نیز اشاره کنیم.شخصی ممکن‏ است درباره باورهای اذهان دیگر نگران باشد.من معتقدم‏ که دوستانم نیز همانند من دارای درک و شعور است.اما آیا اگر من در یک ماتریکس قرار می‏داشتم،باز هم این گزاره‏ که دوستانم موجوداتی ذی‏شعورند،گزاره صحیحی بود؟در ماتریکس به نمایش درآمده در فیلم،اکثر چنین باورهایی‏ صحیح است.درواقع می‏توان گفت ماتریکسی که در فیلم‏ می‏بینیم یک ماتریکس چند خمره‏ای است:به ازای هریک‏ از دوستانی که به ادراک من درمی‏آیند،یک موجود درون‏ خمره در دنیای واقعی وجود دارد که از قرار معلوم همچون‏ من موجودی ذی شعور است.

استثنائاتی نیز مانند«بازرس اسمیت»می‏توانند وجود

نقد سینما » شماره 40 (صفحه 47)

داشته باشند که هویتشان تماما توسط رایانه خلق شده است. اینکه آیا این قبیل موجودات باشعور هستند یا نه،بستگی دارد به اینکه آیا ساختار رایانه‏ای،شرطی کافی برای هوشمندی‏ و شعور است یا خیر.من دربرابر این قضیه موضعی کاملا بیطرفانه اتخاذ می‏کنم.

اگر خود را ملزم بدانیم که در فرضیه ماتریکس تمام‏ موجوداتی را که به ادراک درمی‏آیند موجوداتی درون خمره‏ بپنداریم،آنگاه پیشاپیش احتمال بروز چنین استثنائاتی از بین‏ خواهد رفت.

اما اگر به اینگونه الزامات قائل نباشیم،باز هم وضعیت‏ ما بدتر از جهان واقعی نخواهد بود.شخصی ممکن است‏ درباره اعتقادش به گذشته دور و آینده دورتر نگران باشد،این‏ دغدغه مادام که شبیه‏سازی رایانه‏ای همه گستره فضا-زمان‏ را از انفجار بزرگ تا پایان جهان زیر پوشش خود داشته باشد تهدیدی جدی محسوب نمی‏شود.این همان چیزی است‏ که در فرضیه متافیزیکی رخ می‏دهد و ما می‏توانیم تصریح‏ کنیم که نظیر آن در فرضیه ماتریکس نیز اتفاق می‏افتد،به‏ شرطی که شبیه‏سازی رایانه‏ای،شبیه‏سازی کل عالم باشد. امکان وجود شبیه‏سازیهایی که در گذشته‏ای نه‏چندان دور آغاز شده‏اند نیز هست.(شاید ماتریکس نشان داده شده در فیلم از این دست باشد)و شاید شبیه‏سازیهایی باشند که مدت‏ کوتاهتری بطول انجامیده باشند.

در این موارد،موجودات درون خمره باورهای کاذبی‏ درباره گذشته یا آینده خود خواهند داشت.اما مادام که‏ شبیه‏سازی رایانه‏ای سراسر زندگی آنان را دربرگرفته باشد، این احتمال که به باورهای کاملا صادقی درباره اوضاع رایج‏ اطراف خود برسند از بین می‏رود.

ممکن است ملاحظات چندی درباره اغوای موجودات‏ درون یک ماتریکس وجود داشته باشد.امکان دخالت و کنترل‏ آفرینندگان ماتریکس در بسیاری از رخدادهای جهان‏ شبیه‏سازی شده نیز هست(ماتریکس فیلم احتمالا از این نوع‏ است،هرچند در فیلم محدوده این دخالت مشهود نیست). اگر اینطور باشد،این موجودات،برخلاف آنچه گمان دارند کنترل کمتری بر اتفاقات درون ماتریکس خواهند داشت. فرض یک خدای مداخله‏جو در یک جهان غیرماتریکسی نیز همین نتایج را ببار می‏آورد و فرضیه ماتریکس اگرچه با صراحت به این این دخالتها نمی‏پردازد،احتمال چنین چیزی‏ را نیز منتفی نمی‏داند.

ساکنان یک ماتریکس،ممکن است طوری فریب‏خورده‏ باشند که واقعیت را عظیم‏تر از آنچه پیش از این می‏پنداشتند، بپندارند.ممکن است فکر کنند جهان مادی همین است که‏ به تصور آنها درآمده،درحالیکه فی الواقع چیزهای بیشتری‏ از قبیل اشیا و موجوداتی که هرگز قادر به دیدن آنها نیستند، در جهان وجود دارد.

اما از طرف دیگر،اینگونه نگرانیها به شکلی مشابه‏ می‏تواند در یک جهان غیرماتریکسی نیز بروز کند.برای‏ مثال،آنچه کیهان‏شناسان را به خود مشغول داشته این فرضیه‏ است که جهان ما احتمالا از یک حفره سیاه در«یک جهان‏ بالاتر»به بیرون تراویده است و درواقع کائنات دارای ساختاری‏ درختی است که در آن هر جهان از جهان بالاتر از خود منبعث‏ شده است.اگر این انگاره را بپذیریم،جهان بسیار عظیم‏تر از آنچه قبلا می‏پنداشتیم خواهد بود و ممکن است از اشیاء و موجوداتی در عالم وجود داشته باشند که ما هرگز قادر به‏ رویت آنها نبوده و نباشیم.اما در هر صورت جهانی که پیش‏ روی ماست کاملا واقعی است.

مهمتر از همه اینکه،هیچیک از این منابع شک درباره‏ اذهان دیگر،گذشته و آینده،کنترل ما بر جهان و میزان وسعت‏ جهان تزلزلی در حقیقت جهانی که ادراک می‏کنیم وارد (تصویرتصویر) نمی‏کند.هیچکدام از آنها ما را به تردید درباره وجود اشیا عالم‏ آنطور که فرضیه مغز در خمره می‏نمود،نمی‏کشاند و بخصوص‏ هیچیک از آن دغدغه‏ها به سناریوی«ماتریکس»مربوط نیست.می‏توان به شبهاتی قائل بود درباره اینکه آیا اذهان‏ دیگر وجود دارند،آیا گذشته و آینده‏ای برای جهان متصور است و آیا ما به شکلی کاملا مستقل کنترلی بر جهانها،خواه‏ در ماتریکس باشیم و نباشیم،داریم یا خیر؟اگر چنین باشد، آنگاه فرضیه ماتریکس دیگر آن مسائل شک‏گرایانه در شکل‏ خاص خود را که اغلب به بار می‏آورد،به پیش نخواهد کشید.

پیش از این نیز به این موضوع اشاره کردم.این امکان‏ همیشه هست که ما واقعا در یک ماتریکس قرار داشته باشیم. ممکن است کسی اینگونه بپندارد که این مسئله نتیجه‏ای‏ بسیار نگران برایش دربر دارد.

لیکن گمان می‏کنم این قضیه از آنچه پیش از این فکر ما را به خود مشغول داشته بود،نگران‏کننده‏تر نیست.

حتی اگر ما در چنین ماتریکسی باشیم،جهانمان کمتر از آنچه قبلا می‏پنداشتیم واقعی نخواهد بود.تنها می‏توان‏ گفت که جهان دارای یک سرشت بنیادین شگفت‏انگیز است.

پایان مقاله